- Global Voices به فارسی - https://fa.globalvoices.org -

یک نامه عاشقانه به باسل خارتابیل، زندانی سوری فلسطینی

دسته‌بندی‌ها: خاور میانه و آفریقای شمالی, سوریه, جنگ و درگیری, رسانه‌ شهروندی, وکالت صداهای جهانی
Bassel Safadi and his wife Noura. Photo from Noura Ghazi Safadi's Facebook page.

باسل با نورا.

بروزرسانی: روز ۱ اوگوست نورا خبر گرفت [1] که باسل توسط حکومت سوریه به صورت مخفیانه در ۲۰۱۵ اعدام شد.

بخش هایی از این پست که نوشته شده توسط نویسنده، لیلا نچاواتی، ترجمه دیانا ناوارت است.

روز ۱۵ مارس سومین سالگرد بازداشت باسل خرطبیل در دمشق است -همچنین به عنوان باسل صفدی شناخته می شود-یک وبلاگ نویس مشهور سوری و فلسطینی و توسعه دهنده نرم افزار منبع باز. باسل مسئول کریتیو کامنس در سوریه بود و در پروژههایی مانند موزیلا فایر فاکس (Mozilla Firefox) و ویکیپیدیا (Wikipedia) بسیار فعال بود، او نقش بسیار مهمی را در زمینه گسنرش دسترسی به اینترنت و شناخت ان به عموم مردم در سوریه ایفا می کرد. به گفته پارلمان اروپا، بازداشت وی بخشی از تلاش های دولت سوریه برای محدود کردن دسترسی به جوامع آنلاین و کافغان کردن آزادی بیان در کشور است. بسل روز قبل از اسدواج خود دستگیر شد. همسرش نورا ۱۴ فوریه- روز ولنتاین- انتخاب کرد که این نامه را بارای عموم انتشار دهد.

من نمی توانم یک شعر را در روز ولنتاین بنویسم، من باید ترا ببینم، من کلمات را فقط از چشمان تو میگیرم، فقط می توانم به چشمان تو فکر کنم

و وقتی واقعا با چشمان تو برخورد می کنم، هیچ حرفی ندارم. من د دیگه نمی توانم فکر کنم، من به سوریه فکر می کنم، ای باسل. درد دارد، سوریه درد می کند

اشک از چشمانم جاری میشود وقتی نام سوریه میاید

تمام عشقم نثار سوریه

کاش می دانستیم چه گونه به ان عشق بورزیم، اگر به اندازه کافی عاشقش بودیم به اینجا نمیرسیدیم…

در واقع همگی عاشقش هستیم بدون اینکه بدانیم چه گونه این عشق را ابراز کنیم،

ما حتی ا دوست داشتن سوریه را  یاد نگرفتیم

باسل، میترسم. میترسم برای کشوری که تکه پاره شده، قسمت شده، خونی شده، ویران شده…

ای وای باسل، می ترسم که ارزوهای نسلمان برای ازادی کشورمان تبدیل به شاهد تخریب  شدن کشورمان شده باشد

ای وای باسل می ترسم

میخواهم گل سرخی تقدیمت کنم

نه قرمز رنگ خون

نه سفید رنگی که هیچگاه در عروسیمان نداشتیم

میخواهم گل رز ابی تقدیمت کنم، رنگی که روز عروسیمان به بر داشتم

رنگ دامنی که به بر داشتم روزی که به من گفتی که دوستم داری

اه باسل! ما مدیون کشورمان هستیم

هر لحظه که خسته ام

هر لحظه که ضعیفم

هر لحظه که می گریم

احساس خودخواهی میکنم و فقط به بودنم در سوریه می اندیشم

دلم میخواهد ترکش کنم ولی دوباره برمیگردم و به اوقول میدهم  که مقاوم باشم

می خواهم زیبا بمانم

می خواهم انسان بمانم

می خواهم نام سوریه را بروی دستم خالکوبی کنم

باسل عزیزم، سوریه ارزش دارد

بگذار دوباره به خاطر سوریه تلاش کنیم

به خاطر فلسطین

فلسطینی که با تو زندگی کردم

تو نیمه کامل زیبای من هستی که با تو زنده ام

تو نیمه دوستداشتنی فلسطینی من هستی

تصور کن

من در تو گم شده ام

من همه چیزم را در تو گم کرده ام

من سوریه و فلسطین را در تو جستجو میکنم

۱۵ مارس، روز بازداشت باسل، همچنین روز خیزش مردمی سوریه را به یاد می اورد. در بهار ۲۰۱۱، وقتیکه شهروندان کشورهای منطقه برای آزادی، کرامت انسانی و عدالت اجتمایی به خیابانها آمدند، تصور همه چیز امکان پذیر بود. چهار سال بعد، آرزوهای باسل،نورا و دیگران تبدیل به کابوس شد. سوریه به طور دائم زیر فشار خشونت قرار گرفته است،ولی دیگر درد و رنج دایم ملت سوریه خبر ساز نیست.

برای ان گروه از ما که سوریه را می شناسیم و به آن عشق می ورزیم، اتفاقات امروز این کشور ما را عمیقا آزرده  است، ولی ازردگیمان با بی اعتنایی دنیا نسبت به این وقایع بیشتر می شود.  با بیش از ۲۰۰،۰۰۰ کشته، صد ها هزار زندانی, آواره شده گان، پناهنده گان، انها ییکه بطور دائم در زندانهای حکومت شکنجه میشوند، و آنها ییکه از وجود گروه  دایش اسیب دیده اند ما درد می کشیم. انسانهاییکه دیگر وجود ندارند و  شمارشان از بینهیات و آمارعبور کرده است تا جایی که  حتی سازمان ملل قدر به شناسایی آنها نمیباشد.

بی تفاوتی مشخصا می رنجاند،  تصاویری که دیگر خشم کسی را بر نمی انگیزد. همدلی انتخابی از کسانی که قربانیان را به عنوان امپریالیست یا ضد امپریالیستی بر اساس سیاست های استراتژیک  حق و نا حق  طبقه بندی می کنند، و کسانی که منکر درد میشوند افزونگر درد می باشند.

از دست دادن یک کشور دردناکتر ازاز  دست دادن عزیزی می باشد.  زخمها التیام نمی یابد.

درد و رنج سوریه برای کسانی که به او عشق می ورزند تمام نشدنی است.